گروه بین الملل مشرق - در 11 قسمت گذشتهی این مطلب (که خاطرات صلاح عمر العلی عضو ارشد حزب بعث و از اعضای شورای رهبری انقلاب پس از روی کار آمدن این حزب در عراق در سال 1968 است و در برنامه شاهد علی العصر شبکه الجزیره بیان شده) به برخی رفتارهای صدام پیش از روی کار آمدن اشاره شد. همچنین خواندیم که چگونه حکومت حزب بعث از یک حکومت ایدئولوژیک به سمت یک مافیای خانوادگی سوق پیدا کرد و صدام چطور برای رسیدن به قدرت حاضر شد یکی از سران حزب را هم بی دلیل اعدام کند.
دربارهی برخی محاکمات و اعدامهای چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. در نقد اندیشههای حزب بعث و خصوصا تفکرات و رفتارهای مؤسس و ایدئولوگ آن یعنی میشل عفلق و تمجیدهای عجیب و غریب وی از صدام هم خاطرات و مطالب مفصلی ذکر شد. و دیدیم که چطور صدام تحت تأثیر القائات خیرالله تلفاح، شروع به زمینهسازی برای تسلط انفرادی خود بر قدرت کرد و چگونه رقبای بزرگش را سربه نیست نمود.
در کنار اینها اطلاعاتی دربارهی طرح ناظم کزار (از نزدیکان صدام و از خشنترین افراد بعثی) برای سرنگونی همزمان صدام و البکر و چگونگی شکست خوردن ماجرا مطرح شد. ماجرای ملی شدن نفت عراق و تأثیرات آن بر حکومت بعث و همچنین طرح مشترک حافظ اسد و احمد حسن البکر برای ادغام سوریه و عراق و کنار زدن صدام هم ذکر شد. و خواندیم که صدام به چه طریق احمد حسن البکر را از ریاست جمهوری کنار زده و شخصا جای او را گرفت. دربارهی ماجرای کشتار چند ده تن از سران حزب بعث دو روز پس از روی کار آمدن صدام و نمایش خونین او نیز خاطراتی ذکر شد. از مهمترین بخشهای این خاطرات، جریان دیدار صدام با وزیر خارجه وقت ایران (ابراهیم یزدی) در سال 58 بود که صدام پس از آن (در دیدار خصوصی با راوی) به صراحت از نیت خود برای به راه انداختن جنگ پرده برداشته بود. با هم قسمت دوازدهم را میخوانیم:
*احمد منصور (مجری): و صدام در 22 سپتامبر جنگ را آغاز کرد.
-صلاح عمر العلی: دقیقا.
*یعنی تقریبا یک سال کامل بعد [از آن دیدار با ابراهیم یزدی]. و جنگ 8 سال ادامه یافت تا آنکه در 20 آگوست 1988 آتشبس اعلام شد. مردم میپرسند چرا صدام این جنگ را به راه انداخت؟
-من حقیقتا نمیتوانم جوابی به این سؤال بدهم.
*ای بسا میتوان گفت تو از اولین کسانی بودی که از نیت درونی صدام [برای به راه انداختن جنگ] مطلع شدی.
-من فهمیدم که ... یعنی آن صحبتها بین من و صدام در سپتامبر 1979 رخ داد و جنگ در سال بعد، یعنی حدودا 11 ماه فاصله بود ...
*این نشانگر چه چیزی در شخصیت صدام است؟ آدمی که یک گفتگوی دیپلماتیک را چنانکه تعریف کردی با دیپلماسیِ عالی مدیریت میکند و ظاهرا حرف طرف مقابل را درک میکند و به او اطمینان میدهد و بعد در عین حال تمامی چیزی که در درونش جریان دارد مکر است و حیله و نقشه کشیدن برای امری خلاف آنچه در ظاهر نشان میدهد.
-بله بله. درست میگویی. این ما را یاد همان نشستی میاندازد که خودت تعریف کردی، نشست سران حزب که دستمالش را درآورد و شروع کرد به گریه کردن و کمتر از یک ساعت بعد 54 عضو حزب را اعدام کرد.
*یک بار دیداری داشتم با یکی از سیاسیون که با صدام ملاقات میکرد. از او پرسیدم: «چه برداشتی از شخصیت صدام داری؟» او گفت: «یک بار صدام داشت با من حرف میزد و گفت: «اگر خواستی در کاری موفق باشی، نگذار اطرافیانت بفهمند به چه فکر میکنی و قصد داری چه کاری بکنی.» آیا صدام واقعا همینطور بود؟
-عملا همین کار را میکرد. بله.
*سخت میشد فهمید نیتش چیست و چه در سر دارد؟
-بله. صریح برایت بگویم صدام حسین انگار دو شخصیت در یک بدن واحد داشت. خیلی وقتها که با صدام حسین مینشستی او را یک فرد دیپلمات، خوش اخلاق، ظریف، مؤدب، مراعاتکنندهی مسائل در ارتباط با تو میدیدی و این همان صدام حسینی بود که در یک لحظه بعد تبدیل میشد به یک موجود وحشی خونخوار. یعنی واقعا شخصیت پیچیدهای بود. خیلی پیچیده. واقعا اصلا نمیشد نیت حقیقیاش را بفهمی. در ظاهر درست برعکس چیزی که در دلش بود را نشان میداد.
*از ایرانیها متنفر بود؟
-امام خمینیای که انقلاب را رهبری کرد 16 سال در عراق بود و گروهش هم در عراق بودند و به آنها کمک و خدمات برای مبارزه با شاه ارائه میشد.
*صدام از انقلاب ایران میترسید؟
-اینها [در عراق] رادیو داشتند و امکانات زیادی داشتند. برخیهایشان هم قاچاقی به داخل ایران میرفتند. تسلیح میشدند، آموزش میدیدند. چیزی که من تصور میکنم آن است که یکی از مسائلی که صدام حسین (مثل خیلی دیگر از مسائل) نتوانست آن را درست درک کند و بسنجد آن بود که وقتی شرایط برای تغییر نظام در ایران فراهم شد، باید از وجود امام خمینی در عراق استفاده میکرد. الان وقت استفاده از این مسئله رسیده بود. ولی او برعکس رفتار کرد. خمینی و طرفدارانش را از عراق بیرون کرد. درحالیکه سن او هم بالا بود و به این ترتیب صدام همه چیز را باخت. [1]
*ولی تو اینجا برای تاریخ میگویی: که ایرانیها واقعا آمادگی داشتند که بحران [بین دو کشور] رفع شود و با عراقیها مصالحه کنند [و کار به جنگ نکشد.]
-استاد احمد، من یک عراقیام و هیچ ارتباطی با هیچ شهروند ایرانی ندارم، نه مسئول و نه غیرمسئول. نه سفری به ایران داشتهام و نه ارتباطی با ایران دارم. من یک عربم، فارس نیستم. وابستگی به جنبشی دینی هم ندارم که فرضا موجب ایجاد شک و شبههای در این مسئله شود. ولی برای گواهی تاریخی میگویم: من برداشتم از آن دیدار این بود که ابراهیم یزدی [وزیر خارجهی وقت جمهوری اسلامی] با نهایت صداقت و امانت حاضر شده بود و بسیار بسیار تمایل داشت که این بحران حل شود. این برداشت من است.
*صدامی که در سپتامبر 79 در هاوانا با تو حرف میزد همان صدامی بود که قبلا میشناختی؟
-صدامی که بعد از به دست گرفتن قدرت شناختم همان بود، ولی قبل از رسیدن به قدرت شخصیت کاملا متفاوتی داشت.
*بعد از آن دربارهی جنگ عراق و ایران با او صحبتی داشتی؟
-موقعی که در سال 1982 تصمیم گرفتم استعفا دهم ...
*نه. منظورم پیش از شروع جنگ است.
-پیش از شروع جنگ، نه.
*و از آن روز به بعد هر لحظه انتظار داشتی که جنگ شروع شود.
-طبیعتا. خود صدام به من گفت [در همان دیدار] که جنگ قطعا شروع خواهد شد. گفت میخواهم ضدشان جنگ به راه بیندازم و حقوقمان را بازپس بگیرم.
*کدام کشورها این جنگ را از نظر مالی تأمین کردند؟ و [راهانداختن و ادامهاش را] تشویق کردند؟ خصوصا که تو در سازمان ملل حضور داشتی.
-یکی از چیزهای بسیار عجیب و نادر تاریخی این است که صدام وقتی قدرت را [با کنار زدن البکر] در دست گرفت و مدت کوتاهی بعد جنگ را راه انداخت. در این زمان رقابت شدیدی بین بلوک غرب و بلوک کمونیستی بر سر به دست آوردن دوستی صدام راه افتاد. و رقابت شدیدی برای کمک به او و پشتیبانی برای رفع همهی احتیاجات نظامی و غیرنظامیاش. حتی یک کشور را هم در این بین استثنا نمیکنم. همهی کشورهای غربی به صورت کامل، چه اروپایی و چه آمریکایی، از صدام حمایت کردند و از او به وسیلهی پول و سلاح و همهی امکانات پشتیبانی کردند. شوروی هم همینطور. و این واقعا یک مسئلهی نادر و عجیب تاریخی است که صدام حسین در این نقطه از تاریخ، دو قطب جهانی را [در حمایت از خود] به نقطه اشتراک رسانده بود، آمریکا و اروپا با شوروی.
*و البته همینها از ایران هم حمایت میکردند [!!]
-بله از ایران هم حمایت میکردند، درست، ولی حقیقتا نه به این حجم. باید دقیق باشیم. از ایران برای رسیدن به چند هدف تاکتیکی حمایت میکردند [ولی حمایتشان از صدام استراتژیک بود]. آنها خیلی اصرار داشتند که جنگ تا بیشترین زمان ممکن طول بکشد تا دو کشور ویران شوند. وقتی میدیدند که برتری صدام حسین ملموس شده است در یک حد معین و محدودی از ایرانیها حمایت میکردند. تازه آن هم نه همهی کشورها [درحالیکه همهی کشورها بدون استثنا از صدام حمایت میکردند]. این صحیح است. آنچه اسناد و اطلاعات منتشره نشان داد، ماجرای موسوم به ایران گیت [مک فارلین] و غیره، بله درست است.
*آیا برخی کشورها به عنوان واسطهی رسیدن سلاح به عراق عمل میکردند؟
-بگذار این [مطلب مهم] را برایت بگویم: همهی کشورهای عربی به استثنای سوریه، همهشان از صدام حسین حمایت میکردند، یا به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم. ولی کشوری که از همه در این زمینه [حمایت از صدام] فعالتر بود، مصر بود در دورهی رئیسجمهور انور سادات.
*یعنی با وجود آنکه صدام به دلیل سفر [یکجانبه] سادات به اسرائیل و امضای معاهدهی کمپ دیوید به او بد و بیراه میگفت، در پشت پرده چیز دیگری جریان داشت؟
-بله بله، همینطور بود. دقیقا همینطور بود [و صدام با سادات مشکل داشت] ولی بعد از جنگ ماجرا طور دیگری شد و روابط با سادات از سر گرفته شد و اصلا ارتباط طور دیگری شد و غیره. در دورهی سادات یک افسر عالیرتبهی عراقی با درجهی سرلشگری به واشنگتن فرستاده شد و در سفارت مصر مشغول به کار شد. مأموریت او فقط این بود که نیازهای عراق از سلاحهای آمریکایی را پیگیری کند. حکومت عراق درخواستهایش را از طریق این شخص مطرح میکرد و از آنجا که قوانین آمریکا اجازه نمیداد به دو کشوری که در حال جنگاند به صورت رسمی سلاح فروخته شود، فلذا این درخواستها و فهرست نیازهای تسلیحاتی به اسم ارتش مصر ارائه میشد و بعد خریداری میشد و به مصر میآمد و از مصر مخفیانه به دست صدام میرسید. البته حقیقتا مخفیانه نبود، با اطلاع آمریکایی ها ارسال میشد.
*آماری از میزان اموالی که عراق در این جنگ 8 ساله برای خرید سلاح هزینه کرد داری؟
-بگذار برایت چیزی بگویم، چون این مسئله از مسائل خیلی مهم است، چون روش تفکر صدام حسین و راه و روش شاذ و عجیبش را نشان میدهد. صدام حسین [در طول جنگ] تبدیل شد به یکی از واردکنندگان سلاح از کشور آفریقای جنوبی.
*که در آن دوره تحت رژیم آپارتاید و تبعیض نژادی بود [و همهی کشورهای آزادهی جهان با آن قطع رابطه کرده بودند].
-بله. صدام از راه آمریکا هیئتهایی را برای خرید سلاح به آفریقای جنوبی میفرستاد. آفریقای جنوبی صنایع نظامیاش در برخی محصولات خیلی خوب بود، از جمله توپ. فلذا صدام اینها را از آفریقای جنوبی میخرید.
*طبیعتا با هماهنگی اسرائیل و سازندگان سلاح.
-راستش من نمیتوانم این مسئله را به این شکل تأیید کنم.
*نه، خب کارخانههای سلاح در آفریقای جنوبی سلاحهایشان را در ارتباط با [اسرائیل پیشرفت میدادند]
-نه، صریحا میگویم من اطلاعاتی در این باره ندارم ...
*اینها منتشر شده. اطلاعاتش نشر پیدا کرده ...
-در هر حال. وقتی سؤالی میپرسی، من میگویم من این چنین سندی در اختیار ندارم، ولی صدام از خود آفریقای جنوبی سلاح میخرید، بله، از طریق مسیر آمریکا.
*صدام وقتی در هاوانا [در گفتگو با تو] از عزم جزمش برای راهانداختن جنگ حرف میزد، چه تصوری داشت؟ آیا میفهمید اینکه با کشوری مثل ایران وارد جنگ شود یعنی چه؟
-برایت گفتم که، صدام اینطور گفتم، گفت ...
*منظورم این است که انتظار داشت این جنگ یک چند روزی طول بکشد، یا چند هفته، یا چند ماه یا چند سال؟
-نه، او تقریبا انتظارش این بود که جنگ ای بسا فقط چند ماه طول بکشد، فکر میکرد بیش از چند ماه طول نخواهد کشید. این برداشت و اعتقاد صدام بود. چیزهایی که روی آن حساب کرده بود [و بر آن اساس خیال میکرد جنگ حداکثر چند ماه طول میکشد] این بود که ایران دارد فرو میپاشد، ارتشش در حالی فروپاشی و تحلیل رفتن است، بعد هم درگیریهایی در داخل رهبری وجود دارد، ترور و قتل و بمبگذاری و ... هفتههای اول پس از انقلاب در ایران را که یادت هست.
*همه اینها که گفتی بود، ولی این برداشت و تحلیل [که صدام داشت] فکر نمیکنم تحلیل صحیحی بوده باشد که حتی یک آدم معمولی در خیابان هم آن را بپذیرد.
-البته، البته. قطعا و یقینا نمیتوان در مقابل یک انقلاب ایستاد، در مقابل انقلاب مردمی عظیم و فراگیری با این قدرت.
*کدام دستگاه ها طبق قاعده باید به صدام اطلاعات میدادند؟ آیا به این دستگاهها تکیه داشت؟
-صدام حسین به احدی تکیه و اعتماد نداشت. فقط به فکر خودش تکیه و اعتماد داشت. بله مشاوره میگرفت، گوش میکرد به حرف ولی در نهایت خودش بود که تصمیم میگرفت. از چیزهای خندهدار اینکه داییاش خیرالله تلفاح در یکی از نشستهای تلویزیونی میگفت: «همهی فرمانده هان و رهبران عالم به مشاورینی احتیاج دارند که آنها را راهنمایی کنند و به بسیاری از امور آگاه کنند.
صدام حسین هم مشاور دارد ولی فرق بین صدام حسین و دیگر رهبران این است که این صدام حسین است که به مشاورانش چیز یاد میدهد، نه برعکس!» ببین چه طرز تفکر سطح پایینی بود که خیرالله تلفاح اینطور حرف میزد که «بله، صدام حسین مشاور دارد ولی این اوست که به مشاورانش چیز یاد میدهد.» فلذا باید گفت صدام از کسی مشاوره نمیگرفت [به معنای دقیق مشاوره].
*صدام در این برهه شروع کرد به ساختن تأسیسات اتمی برای عراق. در آپریل 1979 یک کشتی که حامل برخی تجهیزات اتمی عراق بود قبل از ترک بندر تولون فرانسه نابود شد. در 14 ژوئن 1980، مزدوران موساد، دانشمند اتمی مشهور مصری یحیی المشد را که با عراق همکاری داشت ترور کردند. آیا اینها نشانهها و دلایلی نبود که نشان میداد باید از تأسیسات اتمی عراق [در مقابل هجوم احتمالی هواپیماهای اسرائیلی] محافظت کرد؟
-خب، اولا بدیهی است که این مسئله ...
تأسیسات اتمی عراق که مورد هجوم اسرائیل قرار گرفت
*آیا هنگامی که تأسیسات اتمی عراق در 7 ژوئن 1981 توسط اسرائیل بمباران شد، محافظت کافی وجود داشت؟
-استاد احمد، حتی بدون این عملیاتهایی که متذکر شدی هم میشد فهمید که تأسیسات اتمی در یک کشور عربی مسئلهی بسیار خطری است و برای اسرائیل مشکلساز است و بدیهی بود که باید از این تأسیسات بسیار شدید حمایت میشد ولی حقیقتا در زمینهی عملی چیزی در این باره ندیدیم.
*تو در این دوره نمایندهی عراق در سازمان ملل بودی. به رغم اینکه آمریکا با ارسال تصویر و برخی چیزها و حمایت لوجستیکی از بمباران تأسیسات توسط اسرائیل، در این قضیه دست داشت، عراق اصلا آمریکا را محکوم نکرد.
-ما که در سازمان ملل بودیم این چیزها [محکومیت آمریکا] ازمان خواسته نشد. از ما خواسته نشد. بگذار این را برایت بگویم: بعد از بمباران تجهیزات اتمی عراقی جلسهای در اتحادیهی اعراب برگزار شد و در آنجا تواقف شد که یک هیئت وزارتی از کشورهای عربی تشکل شود و به نیویورک سفر کند تا با هماهنگی وزیر خارجهی عراق پیشنویسی برای محکومیت این عملیات [جهت ارائه به شورای امنیت] آماده کنند. این هیئت وزارتی عربی به نیویورک آمد و در خانهی سفیر عراق، یعنی خانهای که من در آن ساکن بودم جلسهای برگزار کردیم و خیلی طولانی در این باره بحث و گفتگو کردیم.
یحیی المشد دانشمند اتمی مصری که با عراقی ها همکاری داشت و توسط موساد ترور شد
برای امانتداری در تاریخ میگویم که همهی نمایندگان کشورهای عربی در سازمان ملل به همراه وزرایی که آمده بودند به نیویورک تأکید داشتند که ضرورت دارد یک پیشنویس خیلی قوی تهیه شود. همه توافق کردیم که پیشنویس را آماده کنیم و آماده کردیم.
آن موقع رئیس دورهای شورای امنیت سفیر مکزیک بود. سفیر وقت مکزیک هم با این موضع عربها همدلی داشت و یعنی مایل بود پیشنویسی قوی ارائه شود. خیلی با من دیدار داشت و میگفت آمریکا خیلی در محذور گیر کرده و دستپاچه است، چرا؟ به این دلیل که اگر پیشنویسی قوی دربارهی بمباران تأسیسات اتمی عراق به شورای امنیت ارائه شود آمریکا مجبور خواهد شد این طرح را بپذیرد و آن را وتو نکند.
سعدون حمادی
فلذا سفیر مکزیک تأکید داشت تا در این پیشنویس تا بالاترین حد ممکن قوی پیش برویم. و این کاری بود که ما کردیم. این را تدوین کردیم.
وزیر خارجه ی عراق در آن وقت بود. سعدون حمادی در هر جایی که حضور داشت و من هم بودم، نمیپذیرفت بدون حضور من با کسی دیدار کند. حتی اگر من کار داشتم، یا قرار داشتم هم تأکید میکرد که من باید در جلسهاش باشم.
چیزی که رخ داد این بود که یک روز پیش از برگزاری جلسهی شورای امنیت، جلسهای بین وزیر خارجهی آمریکا کرک پاتریک و او برقرار شد. [البته در اینجا اشتباه لفظی رخ داده. خانم جین کرک پاتریک نمایندهی آمریکا در سازمان ملل بود نه وزیر خارجهی آمریکا]. این تنها دیدار سعدون حمادی بود که من در آن حضور نداشتم.
*خود او نپذیرفت و نخواست تو در دیدار باشی؟
-بله از من نخواست که در این دیدار باشم. رفت در اتاق جلسه و بعد از اینکه جلسه تمام شد سعدون حمادی بیرون آمد و از من خواست جلسهای داشته باشیم. در جلسه سعدون حمادی شروع کرد به خواندن مجدد بندهای پیشنویس و شروع کرد به خط زدن بسیاری از عبارات به نحوی که اصلا این تبدیل شد به یک پیشنویس دیگر.
پیشنویسی که دیگر شباهتی به آن پیشنویس سابق نداشت که از طرف وزرای خارجهی عربِ عضو آن کمیته و نمایندگان کشورهای عربی و حتی هیئت عراقی بر آن اجماع شده بود. یعنی حتی هیئت عراقی از جمله مرحوم عصمت الکتانی، الزهاوی، من؛ ماها تأکید داشتیم که باید این پیشنویس قوی باشد. سعدون حمادی شروع کرد به تغییر دادن همهی بندهای این پیشنویس به نحوی که تبدیل شد به یک پیش نویس جدید بیمزه و بینمک.
جین کرک پاتریک در کنار رونالد ریگان رئیس جمهور امریکا
*تحلیلت چیست؟
-وقتی با او بحث کردم، راستش با او بحث کردم، گفتم «واقعا معقول است که به جایی برسیم که مثلا سفیر سودان [در سازمان ملل] یا وزیر خارجهی سودان بر این امر تأکید داشته باشند که باید یک پیشنویس قوی تهیه کنیم و آن وقت ما که قضیه؛ قضیهی خودمان است. این پیشنویس را به شورای امنیت ببریم؟» توجیهش این بود که «برادر من، خب سودان چه ضرری از این ماجرا میبرد؟ اصلا ارتباطش به این مسئله چیست؟ شاید اینها میخواهند ما را گیر بیندازند و در محذور بگذارندمان و چه و چه و چه.
خب این نمایندهی فلسطین [که آن موقع زهدی الطرزی بود] چه ضرری میبرد از اینکه طرح قوی باشد یا قوی نباشد؟ شاید اصلا این الطرزی دیگران میخواهند ما را در محذور بگذارند که پیشنویسی قوی ارائه کنیم.» راستش تلاش کردم سر این موضوع با او بحث کنم و سعی کردم بر این موضوع تأکید کنم ولی در هر حال او وزیر خارجه بود و یک پیشنویس پر از ضد و نقیض بی ارزش به شورای امنیت ارائه کرد . این پیشنویس هم در آنجا تصویب شد چون چیزی نداشت اصلا.
*یعنی خودش تکی و جدای از صدام عمل میکرد؟
-نه، مستمرا و دائم با صدام در تماس بود ...
*پس یعنی این موضوع با صدام هماهنگ شده بود؟
-من مطلقا در این موضوع شکی ندارم.
*چه تحلیلی داری از این قضیه؟
-حقیقتش تا الان هم تحلیلی ندارم.
*چطور ممکن است تحلیلی نداشته باشی؟
-شاید، شاید ... بگذار اینطور بگویم شاید جو جنگ که آن موقع وجود داشت باعث میشد [که صدام به دلیل نیاز به آمریکا چنین کند].
*یعنی مشخص بود این پیشنویسی که ارائه شده یک پیشنویس آمریکایی است؟
-بگذار این طور بگویم که ای بسا. و این احتمال قویتری است. چون جو جنگی بین عراق و ایران برقرار بود و صدام حسین حس میکرد به آمریکا نیاز دارد و ای بسا اصلا جنگ بدون هماهنگی صدام با آمریکا شروع نشده بود. این شاید سبب اصلی و پشتپردهی این موضعگیری بود.
*تو کماکان نمایندهی نظام بعث عراق در سازمان ملل بودی که ساجده تلفاح همسر صدام حسین در مارس 1981 با یک بوئینگ 747 اختصاصی به نیویورک آمد و این سفر نشان داد که چطور خانوادهی صدام با اموال عراق رفتار میکردند. قسمت بعدی را از همین موضوع شروع خواهیم کرد.
دربارهی برخی محاکمات و اعدامهای چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. در نقد اندیشههای حزب بعث و خصوصا تفکرات و رفتارهای مؤسس و ایدئولوگ آن یعنی میشل عفلق و تمجیدهای عجیب و غریب وی از صدام هم خاطرات و مطالب مفصلی ذکر شد. و دیدیم که چطور صدام تحت تأثیر القائات خیرالله تلفاح، شروع به زمینهسازی برای تسلط انفرادی خود بر قدرت کرد و چگونه رقبای بزرگش را سربه نیست نمود.
در کنار اینها اطلاعاتی دربارهی طرح ناظم کزار (از نزدیکان صدام و از خشنترین افراد بعثی) برای سرنگونی همزمان صدام و البکر و چگونگی شکست خوردن ماجرا مطرح شد. ماجرای ملی شدن نفت عراق و تأثیرات آن بر حکومت بعث و همچنین طرح مشترک حافظ اسد و احمد حسن البکر برای ادغام سوریه و عراق و کنار زدن صدام هم ذکر شد. و خواندیم که صدام به چه طریق احمد حسن البکر را از ریاست جمهوری کنار زده و شخصا جای او را گرفت. دربارهی ماجرای کشتار چند ده تن از سران حزب بعث دو روز پس از روی کار آمدن صدام و نمایش خونین او نیز خاطراتی ذکر شد. از مهمترین بخشهای این خاطرات، جریان دیدار صدام با وزیر خارجه وقت ایران (ابراهیم یزدی) در سال 58 بود که صدام پس از آن (در دیدار خصوصی با راوی) به صراحت از نیت خود برای به راه انداختن جنگ پرده برداشته بود. با هم قسمت دوازدهم را میخوانیم:
-صلاح عمر العلی: دقیقا.
*یعنی تقریبا یک سال کامل بعد [از آن دیدار با ابراهیم یزدی]. و جنگ 8 سال ادامه یافت تا آنکه در 20 آگوست 1988 آتشبس اعلام شد. مردم میپرسند چرا صدام این جنگ را به راه انداخت؟
-من حقیقتا نمیتوانم جوابی به این سؤال بدهم.
*ای بسا میتوان گفت تو از اولین کسانی بودی که از نیت درونی صدام [برای به راه انداختن جنگ] مطلع شدی.
-من فهمیدم که ... یعنی آن صحبتها بین من و صدام در سپتامبر 1979 رخ داد و جنگ در سال بعد، یعنی حدودا 11 ماه فاصله بود ...
*این نشانگر چه چیزی در شخصیت صدام است؟ آدمی که یک گفتگوی دیپلماتیک را چنانکه تعریف کردی با دیپلماسیِ عالی مدیریت میکند و ظاهرا حرف طرف مقابل را درک میکند و به او اطمینان میدهد و بعد در عین حال تمامی چیزی که در درونش جریان دارد مکر است و حیله و نقشه کشیدن برای امری خلاف آنچه در ظاهر نشان میدهد.
-بله بله. درست میگویی. این ما را یاد همان نشستی میاندازد که خودت تعریف کردی، نشست سران حزب که دستمالش را درآورد و شروع کرد به گریه کردن و کمتر از یک ساعت بعد 54 عضو حزب را اعدام کرد.
*یک بار دیداری داشتم با یکی از سیاسیون که با صدام ملاقات میکرد. از او پرسیدم: «چه برداشتی از شخصیت صدام داری؟» او گفت: «یک بار صدام داشت با من حرف میزد و گفت: «اگر خواستی در کاری موفق باشی، نگذار اطرافیانت بفهمند به چه فکر میکنی و قصد داری چه کاری بکنی.» آیا صدام واقعا همینطور بود؟
-عملا همین کار را میکرد. بله.
-بله. صریح برایت بگویم صدام حسین انگار دو شخصیت در یک بدن واحد داشت. خیلی وقتها که با صدام حسین مینشستی او را یک فرد دیپلمات، خوش اخلاق، ظریف، مؤدب، مراعاتکنندهی مسائل در ارتباط با تو میدیدی و این همان صدام حسینی بود که در یک لحظه بعد تبدیل میشد به یک موجود وحشی خونخوار. یعنی واقعا شخصیت پیچیدهای بود. خیلی پیچیده. واقعا اصلا نمیشد نیت حقیقیاش را بفهمی. در ظاهر درست برعکس چیزی که در دلش بود را نشان میداد.
*از ایرانیها متنفر بود؟
-امام خمینیای که انقلاب را رهبری کرد 16 سال در عراق بود و گروهش هم در عراق بودند و به آنها کمک و خدمات برای مبارزه با شاه ارائه میشد.
*صدام از انقلاب ایران میترسید؟
-اینها [در عراق] رادیو داشتند و امکانات زیادی داشتند. برخیهایشان هم قاچاقی به داخل ایران میرفتند. تسلیح میشدند، آموزش میدیدند. چیزی که من تصور میکنم آن است که یکی از مسائلی که صدام حسین (مثل خیلی دیگر از مسائل) نتوانست آن را درست درک کند و بسنجد آن بود که وقتی شرایط برای تغییر نظام در ایران فراهم شد، باید از وجود امام خمینی در عراق استفاده میکرد. الان وقت استفاده از این مسئله رسیده بود. ولی او برعکس رفتار کرد. خمینی و طرفدارانش را از عراق بیرون کرد. درحالیکه سن او هم بالا بود و به این ترتیب صدام همه چیز را باخت. [1]
*ولی تو اینجا برای تاریخ میگویی: که ایرانیها واقعا آمادگی داشتند که بحران [بین دو کشور] رفع شود و با عراقیها مصالحه کنند [و کار به جنگ نکشد.]
-استاد احمد، من یک عراقیام و هیچ ارتباطی با هیچ شهروند ایرانی ندارم، نه مسئول و نه غیرمسئول. نه سفری به ایران داشتهام و نه ارتباطی با ایران دارم. من یک عربم، فارس نیستم. وابستگی به جنبشی دینی هم ندارم که فرضا موجب ایجاد شک و شبههای در این مسئله شود. ولی برای گواهی تاریخی میگویم: من برداشتم از آن دیدار این بود که ابراهیم یزدی [وزیر خارجهی وقت جمهوری اسلامی] با نهایت صداقت و امانت حاضر شده بود و بسیار بسیار تمایل داشت که این بحران حل شود. این برداشت من است.
-صدامی که بعد از به دست گرفتن قدرت شناختم همان بود، ولی قبل از رسیدن به قدرت شخصیت کاملا متفاوتی داشت.
*بعد از آن دربارهی جنگ عراق و ایران با او صحبتی داشتی؟
-موقعی که در سال 1982 تصمیم گرفتم استعفا دهم ...
*نه. منظورم پیش از شروع جنگ است.
-پیش از شروع جنگ، نه.
*و از آن روز به بعد هر لحظه انتظار داشتی که جنگ شروع شود.
-طبیعتا. خود صدام به من گفت [در همان دیدار] که جنگ قطعا شروع خواهد شد. گفت میخواهم ضدشان جنگ به راه بیندازم و حقوقمان را بازپس بگیرم.
*کدام کشورها این جنگ را از نظر مالی تأمین کردند؟ و [راهانداختن و ادامهاش را] تشویق کردند؟ خصوصا که تو در سازمان ملل حضور داشتی.
-یکی از چیزهای بسیار عجیب و نادر تاریخی این است که صدام وقتی قدرت را [با کنار زدن البکر] در دست گرفت و مدت کوتاهی بعد جنگ را راه انداخت. در این زمان رقابت شدیدی بین بلوک غرب و بلوک کمونیستی بر سر به دست آوردن دوستی صدام راه افتاد. و رقابت شدیدی برای کمک به او و پشتیبانی برای رفع همهی احتیاجات نظامی و غیرنظامیاش. حتی یک کشور را هم در این بین استثنا نمیکنم. همهی کشورهای غربی به صورت کامل، چه اروپایی و چه آمریکایی، از صدام حمایت کردند و از او به وسیلهی پول و سلاح و همهی امکانات پشتیبانی کردند. شوروی هم همینطور. و این واقعا یک مسئلهی نادر و عجیب تاریخی است که صدام حسین در این نقطه از تاریخ، دو قطب جهانی را [در حمایت از خود] به نقطه اشتراک رسانده بود، آمریکا و اروپا با شوروی.
-بله از ایران هم حمایت میکردند، درست، ولی حقیقتا نه به این حجم. باید دقیق باشیم. از ایران برای رسیدن به چند هدف تاکتیکی حمایت میکردند [ولی حمایتشان از صدام استراتژیک بود]. آنها خیلی اصرار داشتند که جنگ تا بیشترین زمان ممکن طول بکشد تا دو کشور ویران شوند. وقتی میدیدند که برتری صدام حسین ملموس شده است در یک حد معین و محدودی از ایرانیها حمایت میکردند. تازه آن هم نه همهی کشورها [درحالیکه همهی کشورها بدون استثنا از صدام حمایت میکردند]. این صحیح است. آنچه اسناد و اطلاعات منتشره نشان داد، ماجرای موسوم به ایران گیت [مک فارلین] و غیره، بله درست است.
*آیا برخی کشورها به عنوان واسطهی رسیدن سلاح به عراق عمل میکردند؟
-بگذار این [مطلب مهم] را برایت بگویم: همهی کشورهای عربی به استثنای سوریه، همهشان از صدام حسین حمایت میکردند، یا به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم. ولی کشوری که از همه در این زمینه [حمایت از صدام] فعالتر بود، مصر بود در دورهی رئیسجمهور انور سادات.
*یعنی با وجود آنکه صدام به دلیل سفر [یکجانبه] سادات به اسرائیل و امضای معاهدهی کمپ دیوید به او بد و بیراه میگفت، در پشت پرده چیز دیگری جریان داشت؟
-بله بله، همینطور بود. دقیقا همینطور بود [و صدام با سادات مشکل داشت] ولی بعد از جنگ ماجرا طور دیگری شد و روابط با سادات از سر گرفته شد و اصلا ارتباط طور دیگری شد و غیره. در دورهی سادات یک افسر عالیرتبهی عراقی با درجهی سرلشگری به واشنگتن فرستاده شد و در سفارت مصر مشغول به کار شد. مأموریت او فقط این بود که نیازهای عراق از سلاحهای آمریکایی را پیگیری کند. حکومت عراق درخواستهایش را از طریق این شخص مطرح میکرد و از آنجا که قوانین آمریکا اجازه نمیداد به دو کشوری که در حال جنگاند به صورت رسمی سلاح فروخته شود، فلذا این درخواستها و فهرست نیازهای تسلیحاتی به اسم ارتش مصر ارائه میشد و بعد خریداری میشد و به مصر میآمد و از مصر مخفیانه به دست صدام میرسید. البته حقیقتا مخفیانه نبود، با اطلاع آمریکایی ها ارسال میشد.
-بگذار برایت چیزی بگویم، چون این مسئله از مسائل خیلی مهم است، چون روش تفکر صدام حسین و راه و روش شاذ و عجیبش را نشان میدهد. صدام حسین [در طول جنگ] تبدیل شد به یکی از واردکنندگان سلاح از کشور آفریقای جنوبی.
*که در آن دوره تحت رژیم آپارتاید و تبعیض نژادی بود [و همهی کشورهای آزادهی جهان با آن قطع رابطه کرده بودند].
-بله. صدام از راه آمریکا هیئتهایی را برای خرید سلاح به آفریقای جنوبی میفرستاد. آفریقای جنوبی صنایع نظامیاش در برخی محصولات خیلی خوب بود، از جمله توپ. فلذا صدام اینها را از آفریقای جنوبی میخرید.
*طبیعتا با هماهنگی اسرائیل و سازندگان سلاح.
-راستش من نمیتوانم این مسئله را به این شکل تأیید کنم.
*نه، خب کارخانههای سلاح در آفریقای جنوبی سلاحهایشان را در ارتباط با [اسرائیل پیشرفت میدادند]
-نه، صریحا میگویم من اطلاعاتی در این باره ندارم ...
*اینها منتشر شده. اطلاعاتش نشر پیدا کرده ...
-در هر حال. وقتی سؤالی میپرسی، من میگویم من این چنین سندی در اختیار ندارم، ولی صدام از خود آفریقای جنوبی سلاح میخرید، بله، از طریق مسیر آمریکا.
-برایت گفتم که، صدام اینطور گفتم، گفت ...
*منظورم این است که انتظار داشت این جنگ یک چند روزی طول بکشد، یا چند هفته، یا چند ماه یا چند سال؟
-نه، او تقریبا انتظارش این بود که جنگ ای بسا فقط چند ماه طول بکشد، فکر میکرد بیش از چند ماه طول نخواهد کشید. این برداشت و اعتقاد صدام بود. چیزهایی که روی آن حساب کرده بود [و بر آن اساس خیال میکرد جنگ حداکثر چند ماه طول میکشد] این بود که ایران دارد فرو میپاشد، ارتشش در حالی فروپاشی و تحلیل رفتن است، بعد هم درگیریهایی در داخل رهبری وجود دارد، ترور و قتل و بمبگذاری و ... هفتههای اول پس از انقلاب در ایران را که یادت هست.
*همه اینها که گفتی بود، ولی این برداشت و تحلیل [که صدام داشت] فکر نمیکنم تحلیل صحیحی بوده باشد که حتی یک آدم معمولی در خیابان هم آن را بپذیرد.
-البته، البته. قطعا و یقینا نمیتوان در مقابل یک انقلاب ایستاد، در مقابل انقلاب مردمی عظیم و فراگیری با این قدرت.
*کدام دستگاه ها طبق قاعده باید به صدام اطلاعات میدادند؟ آیا به این دستگاهها تکیه داشت؟
-صدام حسین به احدی تکیه و اعتماد نداشت. فقط به فکر خودش تکیه و اعتماد داشت. بله مشاوره میگرفت، گوش میکرد به حرف ولی در نهایت خودش بود که تصمیم میگرفت. از چیزهای خندهدار اینکه داییاش خیرالله تلفاح در یکی از نشستهای تلویزیونی میگفت: «همهی فرمانده هان و رهبران عالم به مشاورینی احتیاج دارند که آنها را راهنمایی کنند و به بسیاری از امور آگاه کنند.
صدام حسین هم مشاور دارد ولی فرق بین صدام حسین و دیگر رهبران این است که این صدام حسین است که به مشاورانش چیز یاد میدهد، نه برعکس!» ببین چه طرز تفکر سطح پایینی بود که خیرالله تلفاح اینطور حرف میزد که «بله، صدام حسین مشاور دارد ولی این اوست که به مشاورانش چیز یاد میدهد.» فلذا باید گفت صدام از کسی مشاوره نمیگرفت [به معنای دقیق مشاوره].
*صدام در این برهه شروع کرد به ساختن تأسیسات اتمی برای عراق. در آپریل 1979 یک کشتی که حامل برخی تجهیزات اتمی عراق بود قبل از ترک بندر تولون فرانسه نابود شد. در 14 ژوئن 1980، مزدوران موساد، دانشمند اتمی مشهور مصری یحیی المشد را که با عراق همکاری داشت ترور کردند. آیا اینها نشانهها و دلایلی نبود که نشان میداد باید از تأسیسات اتمی عراق [در مقابل هجوم احتمالی هواپیماهای اسرائیلی] محافظت کرد؟
-خب، اولا بدیهی است که این مسئله ...
تأسیسات اتمی عراق که مورد هجوم اسرائیل قرار گرفت
-استاد احمد، حتی بدون این عملیاتهایی که متذکر شدی هم میشد فهمید که تأسیسات اتمی در یک کشور عربی مسئلهی بسیار خطری است و برای اسرائیل مشکلساز است و بدیهی بود که باید از این تأسیسات بسیار شدید حمایت میشد ولی حقیقتا در زمینهی عملی چیزی در این باره ندیدیم.
*تو در این دوره نمایندهی عراق در سازمان ملل بودی. به رغم اینکه آمریکا با ارسال تصویر و برخی چیزها و حمایت لوجستیکی از بمباران تأسیسات توسط اسرائیل، در این قضیه دست داشت، عراق اصلا آمریکا را محکوم نکرد.
-ما که در سازمان ملل بودیم این چیزها [محکومیت آمریکا] ازمان خواسته نشد. از ما خواسته نشد. بگذار این را برایت بگویم: بعد از بمباران تجهیزات اتمی عراقی جلسهای در اتحادیهی اعراب برگزار شد و در آنجا تواقف شد که یک هیئت وزارتی از کشورهای عربی تشکل شود و به نیویورک سفر کند تا با هماهنگی وزیر خارجهی عراق پیشنویسی برای محکومیت این عملیات [جهت ارائه به شورای امنیت] آماده کنند. این هیئت وزارتی عربی به نیویورک آمد و در خانهی سفیر عراق، یعنی خانهای که من در آن ساکن بودم جلسهای برگزار کردیم و خیلی طولانی در این باره بحث و گفتگو کردیم.
یحیی المشد دانشمند اتمی مصری که با عراقی ها همکاری داشت و توسط موساد ترور شد
آن موقع رئیس دورهای شورای امنیت سفیر مکزیک بود. سفیر وقت مکزیک هم با این موضع عربها همدلی داشت و یعنی مایل بود پیشنویسی قوی ارائه شود. خیلی با من دیدار داشت و میگفت آمریکا خیلی در محذور گیر کرده و دستپاچه است، چرا؟ به این دلیل که اگر پیشنویسی قوی دربارهی بمباران تأسیسات اتمی عراق به شورای امنیت ارائه شود آمریکا مجبور خواهد شد این طرح را بپذیرد و آن را وتو نکند.
سعدون حمادی
وزیر خارجه ی عراق در آن وقت بود. سعدون حمادی در هر جایی که حضور داشت و من هم بودم، نمیپذیرفت بدون حضور من با کسی دیدار کند. حتی اگر من کار داشتم، یا قرار داشتم هم تأکید میکرد که من باید در جلسهاش باشم.
چیزی که رخ داد این بود که یک روز پیش از برگزاری جلسهی شورای امنیت، جلسهای بین وزیر خارجهی آمریکا کرک پاتریک و او برقرار شد. [البته در اینجا اشتباه لفظی رخ داده. خانم جین کرک پاتریک نمایندهی آمریکا در سازمان ملل بود نه وزیر خارجهی آمریکا]. این تنها دیدار سعدون حمادی بود که من در آن حضور نداشتم.
*خود او نپذیرفت و نخواست تو در دیدار باشی؟
-بله از من نخواست که در این دیدار باشم. رفت در اتاق جلسه و بعد از اینکه جلسه تمام شد سعدون حمادی بیرون آمد و از من خواست جلسهای داشته باشیم. در جلسه سعدون حمادی شروع کرد به خواندن مجدد بندهای پیشنویس و شروع کرد به خط زدن بسیاری از عبارات به نحوی که اصلا این تبدیل شد به یک پیشنویس دیگر.
پیشنویسی که دیگر شباهتی به آن پیشنویس سابق نداشت که از طرف وزرای خارجهی عربِ عضو آن کمیته و نمایندگان کشورهای عربی و حتی هیئت عراقی بر آن اجماع شده بود. یعنی حتی هیئت عراقی از جمله مرحوم عصمت الکتانی، الزهاوی، من؛ ماها تأکید داشتیم که باید این پیشنویس قوی باشد. سعدون حمادی شروع کرد به تغییر دادن همهی بندهای این پیشنویس به نحوی که تبدیل شد به یک پیش نویس جدید بیمزه و بینمک.
جین کرک پاتریک در کنار رونالد ریگان رئیس جمهور امریکا
-وقتی با او بحث کردم، راستش با او بحث کردم، گفتم «واقعا معقول است که به جایی برسیم که مثلا سفیر سودان [در سازمان ملل] یا وزیر خارجهی سودان بر این امر تأکید داشته باشند که باید یک پیشنویس قوی تهیه کنیم و آن وقت ما که قضیه؛ قضیهی خودمان است. این پیشنویس را به شورای امنیت ببریم؟» توجیهش این بود که «برادر من، خب سودان چه ضرری از این ماجرا میبرد؟ اصلا ارتباطش به این مسئله چیست؟ شاید اینها میخواهند ما را گیر بیندازند و در محذور بگذارندمان و چه و چه و چه.
خب این نمایندهی فلسطین [که آن موقع زهدی الطرزی بود] چه ضرری میبرد از اینکه طرح قوی باشد یا قوی نباشد؟ شاید اصلا این الطرزی دیگران میخواهند ما را در محذور بگذارند که پیشنویسی قوی ارائه کنیم.» راستش تلاش کردم سر این موضوع با او بحث کنم و سعی کردم بر این موضوع تأکید کنم ولی در هر حال او وزیر خارجه بود و یک پیشنویس پر از ضد و نقیض بی ارزش به شورای امنیت ارائه کرد . این پیشنویس هم در آنجا تصویب شد چون چیزی نداشت اصلا.
*یعنی خودش تکی و جدای از صدام عمل میکرد؟
-نه، مستمرا و دائم با صدام در تماس بود ...
*پس یعنی این موضوع با صدام هماهنگ شده بود؟
-من مطلقا در این موضوع شکی ندارم.
*چه تحلیلی داری از این قضیه؟
-حقیقتش تا الان هم تحلیلی ندارم.
*چطور ممکن است تحلیلی نداشته باشی؟
-شاید، شاید ... بگذار اینطور بگویم شاید جو جنگ که آن موقع وجود داشت باعث میشد [که صدام به دلیل نیاز به آمریکا چنین کند].
*یعنی مشخص بود این پیشنویسی که ارائه شده یک پیشنویس آمریکایی است؟
-بگذار این طور بگویم که ای بسا. و این احتمال قویتری است. چون جو جنگی بین عراق و ایران برقرار بود و صدام حسین حس میکرد به آمریکا نیاز دارد و ای بسا اصلا جنگ بدون هماهنگی صدام با آمریکا شروع نشده بود. این شاید سبب اصلی و پشتپردهی این موضعگیری بود.
*تو کماکان نمایندهی نظام بعث عراق در سازمان ملل بودی که ساجده تلفاح همسر صدام حسین در مارس 1981 با یک بوئینگ 747 اختصاصی به نیویورک آمد و این سفر نشان داد که چطور خانوادهی صدام با اموال عراق رفتار میکردند. قسمت بعدی را از همین موضوع شروع خواهیم کرد.
ادامه دارد ...
پینوشتها
1-این نکته قابل کتمان نیست که برخی از نیروهای ایرانی حاضر در نجف اشرف، از برخی امکانات دولتی عراق (که مهمترین آن فرستندهی رادیویی با زمان بسیار محدود بود و به دلیل مقابله به مثل عراقیها با حمایت ایران از کردهای شورشی در اختیار مبارزین قرار گرفته بود) در مسیر مبارزه با شاه استفاده میکردند ولی شخص امام خمینی به گواهی اسناد ساواک ایران و اسناد مخابرات (دستگاه اطلاعاتی) عراق و خاطرات بیشمار موافقین و مخالفین، حاضر به ارتباطگیری حتی بسیار محدود با رژیم بعث نبودند به نحوی که در یک مورد وقتی فرزند عزیزشان آیت الله سید مصطفی خمینی ناپدید شد حتی حاضر نشدند از مسئولان دولتی در این باره «سؤال» کنند. تصور این نیروی بعثی از امام خمینی، تصوری مثل کسی چون میشل عفلق است که در قسمتهای قبل وصف او را خواندیم و گمان میکند کسی چون امام «قابل استفاده» کسی چون صدام بودهاند!
قسمتهای پیشین:
-توضیحاتی پیرامون خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت اول خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دوم خاطرات صلاح عمرالعلی
-قسمت سوم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت چهارم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت پنجم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت ششم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هفتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هشتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت نهم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دهم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت یازدهم خاطرات صلاح عمر العلی
1-این نکته قابل کتمان نیست که برخی از نیروهای ایرانی حاضر در نجف اشرف، از برخی امکانات دولتی عراق (که مهمترین آن فرستندهی رادیویی با زمان بسیار محدود بود و به دلیل مقابله به مثل عراقیها با حمایت ایران از کردهای شورشی در اختیار مبارزین قرار گرفته بود) در مسیر مبارزه با شاه استفاده میکردند ولی شخص امام خمینی به گواهی اسناد ساواک ایران و اسناد مخابرات (دستگاه اطلاعاتی) عراق و خاطرات بیشمار موافقین و مخالفین، حاضر به ارتباطگیری حتی بسیار محدود با رژیم بعث نبودند به نحوی که در یک مورد وقتی فرزند عزیزشان آیت الله سید مصطفی خمینی ناپدید شد حتی حاضر نشدند از مسئولان دولتی در این باره «سؤال» کنند. تصور این نیروی بعثی از امام خمینی، تصوری مثل کسی چون میشل عفلق است که در قسمتهای قبل وصف او را خواندیم و گمان میکند کسی چون امام «قابل استفاده» کسی چون صدام بودهاند!
قسمتهای پیشین:
-توضیحاتی پیرامون خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت اول خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دوم خاطرات صلاح عمرالعلی
-قسمت سوم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت چهارم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت پنجم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت ششم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هفتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هشتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت نهم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دهم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت یازدهم خاطرات صلاح عمر العلی